حرف دل

کلمات کلیدی

حــــــــــــــــرف حســـــــــــابـــــ

يكشنبه, ۱۸ مهر ۱۳۹۵، ۰۲:۲۷ ب.ظ

الان آرومم واقعاآرومم تنهادلهره ام واکنش بابامه وقتی بخوام تصمیمو بهش بگم نمیدونم چطورعکش العمل نشون میده!حمایتم میکنه یاشماتتم!

برخلاف حرفای من که بخش احساسیه قضیه بودحرفای علی منطقیه راست میگه کلی الان ازخودمون بزنیم وبدویم دنبال پول که آخرش یه شبه تموم شه حالاکاش اون یه شب خوش میگذشت اولش استرس مراسمه وآخرش خستگیش بخوای نخوای حرف توش پیش میاداینش کم بوداونش زیادبوداین اینجوری بودو...

حتی اگه عمه ها وداییما ببریم یه رستوران خوب دسرومیوه هم بدیم گمون نکنم از2تومن بیشتربشه هم یه شام باعزت دادیم هم پولمونوبراخودمون خرج میکنیم به قول علی یه سفردونفره بیشترخوشمیگذره

من میتونستم یه عروسی عالی داشته باشم با یه کسی که حسی بهش ندارم آره میتوستم یه شب خوش باشم وتمام عمرزجربکشم امامن تونستم برای بقیه عمرم کسی روذاشته باشم که عاشقشم علی بزرگترین وبهترین نعمت خداست برای من وانصاف نیس که باخوذخواهی آزارش بدم خیلیا میگن سیاست داشته باش امامن باعلی که همیشه باهام صادقه نمیتونم سیاست داشته باشم من نمیتونم کنارش خودم نباشم

علی میدونم خوشحالیه منومیخوای امابدون که من وقتی خوشحالم که تو لبت خندون باشه که توفکرت درگیرنباشه که توعاشقم باشی

  • miss moon

نظرات  (۱)

سلام..از وبلاگت خیلی خوشم اومد..دنبالت کردم،به منم سر بزن و دنبالم کن

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی